مهمان دیشب برنامه کتاب باز آقای نوید محمودی بود. حرفهشان فیلمسازی است. حرف جالبی زدند در مورد مدل انتخاب کتابشان برای خواندن.
گفتند: من به جای اول کتاب، چند صفحه از آخر کتاب را میخوانم. اگر آخر داستان جذبم کرد آنوقت آن کتاب را انتخاب میکنم برای خواندن!
یک روش انتخاب متفاوت و قابل تامل. همیشه فکر میکردم بخاطر لو نرفتن داستان نباید آخرش را خواند و خواندن صفحات اول کفایت میکند. اما به این فکر میکنم که شروع هر کتاب مثل ویترین کتاب میماند! همیشه نویسنده سعی میکند با بهترین و جذابترین شکل ممکن داستان را شروع کند تا مخاطب را جذب کند. یا مثل عطرها که همیشه شروع دوستداشتنی دارند برای جذب. اما اصل آن است که میانه و آخر داستان یا عطر خوب پیش برود. یک بهمپیوستگی روان تا آخر داستان. به قول اهالی کتاب، کشش داستانی خوب.
به این فکر می کنم که چقدر ذهنم طبق الگوهای از پیش تعیینشده شکل گرفته است و معمولا بنابر عادات ثابتی رفتار میکنم. شاید لحظهای توقف و تفکر بدون حصر و مرز تجربههای متفاوت و بهتری را رقم بزند.
یک روش انتخاب متفاوت و قابل تامل. همیشه فکر میکردم بخاطر لو نرفتن داستان نباید آخرش را خواند و خواندن صفحات اول کفایت میکند. اما به این فکر میکنم که شروع هر کتاب مثل ویترین کتاب میماند! همیشه نویسنده سعی میکند با بهترین و جذابترین شکل ممکن داستان را شروع کند تا مخاطب را جذب کند. یا مثل عطرها که همیشه شروع دوستداشتنی دارند برای جذب. اما اصل آن است که میانه و آخر داستان یا عطر خوب پیش برود. یک بهمپیوستگی روان تا آخر داستان. به قول اهالی کتاب، کشش داستانی خوب.
به این فکر می کنم که چقدر ذهنم طبق الگوهای از پیش تعیینشده شکل گرفته است و معمولا بنابر عادات ثابتی رفتار میکنم. شاید لحظهای توقف و تفکر بدون حصر و مرز تجربههای متفاوت و بهتری را رقم بزند.